بیشتر ما که در زمینه EEG کار کرده ایم، پدر الکتروانسفالوگرافی، هانس برگر را می شناسیم و او را بسیار پرشور می دانیم. درباره وی چیزهای زیادی نوشته شده است، و ما هنوز جزئیات زیادی در مورد زندگی عجیب و غریب یکی از مهمترین دانشمندان و مخترعین قرن بیستم نمی دانیم. در این مطلب سعی داریم تا مواردی را که اخیراً در مقاله های موجود در رابطه با زندگی این دانشمند بزرگ خوانده ایم را بطور خلاصه ارائه دهیم. اگرچه زندگی این بزرگ مرد تاریخ، که با اختراع خود روحی تازه به علم القا کرده است را در یک مطلب نمی توان شرح داد.
نویسنده: علیرضا جهانی
هانس برگر، فرزند پزشک ارشد پناهندگی در منطقه ای از کوبورگ آلمان، در سال 1873 متولد شد. شواهد به گونه ای نشان می دهد که او در کودکی خود، دوران آرام و سرشار از خوشحالی را سپری کرده، در سن 18 سالگی فارغ التحصیل شد و به دنبال تحصیل در رشته ریاضیات با هدف اخترشناسی به برلین نقل مکان کرد. از آنجایی که به زندگی آرام خود در کوبورگ عادت کرده بود سازگاری با برلین پر از جنب و جوش تا پایان قرن نوزدهم برای برگر جوان آنقدرها هم آسان نبود. به همین دلیل پس از یک سال در برلین تصمیم گرفت برای یک سال خدمت سربازی در توپخانه به ارتش بپیوندد. سال 1892 دوره ای بود که رویدادی رخ داد و زندگی وی را به کلی تغییر داد.
در طی یک تمرین نظامی، در حالی که سوار بر اسب بودند، اسب برگر ناگهان او را دقیقاً مقابل چرخ یک توپ توپخانه به زمین پرتاب کرد. در این حین اسبی که توپ را با خود می کشید، درست در آخرین لحظه متوقف شد و برگر را از مرگ حتمی نجات یافت. در همان شب از خانواده خود یک پیام در رابطه با احوالات و سلامتی خود دریافت کرد و این در حالی بود که از زمان پیوستن خود به ارتش هیچگونه ارتباطی توسط خانواده اش با او برقرار نشده بود. این پیام توسط خواهرش بود، کسی که فوق العاده زیاد به او از لحاظ احساسی نزدیک بود و آن روز صبح حسی وحشتناک به او دست داد که گویا اتفاق بدی برای برادرش برگر افتاده و این سبب شد تا خواهرش خانواده خود را متقاعد کند که با او فوراً تماس بگیرند.
این واقعه برای برگر بسیار مورد توجه قرار گرفت و او این موضوع را به عنوان یک ارتباط ذهنی بین خود و خواهرش تعبیر می کرد و سال ها بعد در دفتر خاطرات خود اینگونه نوشت: “این یک مورد از ارتباطات خود به خودی بود که در آن، در زمان خطر فانی، افکار خود را منتقل کردم.” پس از اتمام خدمت سربازی، تحصیلات خود را در دانشگاه (Jena)جنا از سر گرفت و به عنوان نقطه آغاز درک مغز به پزشکی روی آورد و فعالیت خود را بعد از آن در روانپزشکی و عصب شناسی متمرکز کرد.
اولین تلاشهای وی برای ثبت فعالیت الکتریکی مغز یک فاجعه کامل بود و به همین دلیل در سال 1920 ، برگر تکنیک فیزیولوژیکی دیگری را به کار گرفت. این تکنیک به نوعی تحریک الکتریکی مغز است که جریان های الکتریکی ضعیفی را در سطح مغز اعمال می کند. اما هرگز هدف اصلی خودش را فراموش نکرد. هدف اصلی وی اندازه گیری فعالیت الکتریکی ایجاد شده توسط مغز بود.
در سال 1924 پس از یک دوره تحریک الکتریکی، برگر تصمیم گرفت که الکترود ها را از محرک الکتریکی به یک گالوانومتر تغییر یافته، که به طور کلی برای اندازگیری موارد ثبت شده توسط الکتروکاردیوگرام استفاده می شد، تبدیل کند. هنگامی که نوسانات مداوم در گالوانومتر ظاهر شد، اولین نشانه ای که به موفقیت او اشاره می کرد پدیدار شد.
نتیجه اندازه گیری مبهم و پر از نویز و برای بسیاری از افراد بی معنی بود، اما نقطه شروع الکتروانسفالوگرافی بود. پس از این موفقیت، برگر روش خود را با استفاده از الکترودها و گالوانومترهای مختلف تکمیل کرد و سرانجام آنچه که سال ها به دنبالش بود را بدست آورد و آن چیزی نبود جز، اندازه گیری جریان الکتریسته تولید شده توسط مغز.
در سال 1928 برگر تجهیزات لازم را برای اندازه گیری کیفیت EEG که الگوهای متمایز فعالیت الکتریکی (شکل موج) را نشان می داد، بسته به وضعیت فیزیولوژیکی، آماده کرده بود و مورد انطباق قرار داده بود و تا این زمان او آماده بود تا کشف خود را در دسترس عموم قرار دهد.
در سال 1929، پس از صدها ضبط که شکل موج های مشابه مربوط به همان وظایف ذهنی را شامل می شد، 5 سال پس از اولین ثبت EEG انسان، برگر با انتشار اولین مقاله خود، با نشان دادن تکنیک های ثبت فعالیت الکتریکی مغز انسان از سطح سر،” در مورد الکتروانسفالوگرام انسان”، شک و تردیدهای خود را کنار گذاشت.
در طول دهه بعد، برگر به مطالعه روش الکتروانسفالوگرافی برای کشف امواج آلفا و بتا و تنظیم مبانی عصبی و فیزیولوژیکی EEG انسانی ادامه داد. یافته های وی توسط جامعه پزشکی و علمی با شگفتی و همچنین ناباوری روبرو شد و تا سال 1935 بود که او سرانجام به صورت بین المللی به رسمیت شناخته شد.
با ظهور هیتلر در سال 1934 و داستان برگر جنگ جهانی دوم آغاز شد. برخی از زندگینامه نویس ها معتقدند که در سال 1938 و در سن 65 سالگی به دلیل روابط پرتنش وی با رژیم نازی مجبور به بازنشستگی شد. از طرف دیگر برخی از زندگینامه نویس های دیگر مانند دکتر زیمرمن ، مورخ پزشکی در دانشگاه Jena ، شواهدی پیدا کرده است که برگر عضو SS شده و مجبور به بازنشستگی نشده بود، و در دادگاه “سلامت ژنتیک” که سترون سازی (عقیم سازی) را تحمیل کرده بود، خدمت می کرد و این واقعیت از این قرار است که خاطرات وی حاوی اظهارات ضد یهودی نیز بود.
در دهه 1940 سلامتی برگر رو به وخامت گذشت و دچار مشکلات مزمن قلبی و عفونت شدید پوستی شد. وی در ژوئن سال 1941 در عمق افسردگی خودکشی کرد. جدا از پیامدهای سیاسی وی، که هنوز مشخص نیست، ما باید از این بینشگر که مسئول کشف و اندازه گیری نوسانات ولتاژ مغز انسان است، تشکر کنیم.
دیدگاه ها